مادرم مثل اسمش خیلی معصومه.
همیشه میگه دلش میخواسته من پسرباشم ، میگه بچه اول که پسر باشه خیال مادر از باقی بچههاش راحت تره.
از یه جایی به بعد خواستم پسرش باشم تا دل مادرم نگران نباشه...
رشتهای که میخواستم و استعدادشو داشتم نرفتم ، خوندم وخوندم وخوندم تا همونی بشه مادرم میخواد.
مادر من ، خوب مطلق منه!
اگه کسی برنجونتش از اون شخص متنفرمیشم.
بی ادب میشم جلوی رانندهای که باسرعت میره و اعتراض میکنه به آروم راه رفتن مادرم.
مرتب موهاشو رنگ میکنم از بلوند تا شرابی تا محو بشن موهای سفیدش و نبینمشون.
رنگی ترین لباسارو براش میخرم تا یادش بره تیرگیهای گذشته رو...
بغل مادرم بوی امنیت میده .
دیدن اشکش زجراورترین درد تو دنیامه.
بچه بودم توبازار مامانو گم کردم هنوزم حسشو یادمه ، وحشتناک بود.حس نبودنش ترسناک بود
خیابون وآدما داشتن هوای اطرافو میخوردن بغض کرده بودم.
خودش پیدام کرد تو بغلش بلندزارمیزدم و میگفتم چرا گم شدی؟؟؟
هنوزم همون دخترم همون که بزرگترین ترسش نبودن مادرشه.
خیلی احساساتی شدم بسه ! دهه:))
عاشق شیرینی جات و شکلات و پاستیل نوشابهای و پفک مینونمکیه!
گاهی بهم زنگ میزنه میگه برگشتی سر راهت یه پاستیل برام میخری؟؟؟ این موقعها حس میکنم یه دختر بچه گوگولیه تا یه زن 45ساله:)
سنشو میگه 39همیشه !
رژقرمز خیلی دوست داره همیشه میزنه.
نمازاشو باحوصله میخونه باآرامشی که آدم بهش غبطه میخوره.
دعاهاش زود براورده میشن.
سحرخیزه .
چندتاآلبوم عکس داره ، عکسایی که بادیدنشون یه لبخند واقعی میزنی ، با لباس هندی ، گیلکی و عروس
تو عکساش مانتو اپل دار بلند پوشیده با ابروهای پیوندی که یه فکول جلو موهاش!!
میگم خیلی خزبودیا میگه اون موقع آخر مدهمین بود:)
از دوتاچیز متنفره ، 1- آشپزی ، 2- عمههام!
خیلی مهربونه حتی با گربهها.
ازعلاقه مندیهاش اینه بشینم کنارش پا به پاش سریالهای ترکیه لعنت الله ببینیم و درمورد شخصیتهاش حرف بزنیم.
گاهی میریم پیاده روی و همیشه ازش میپرسم مجردیات عاشق شدی؟؟ جون من بگو
اول چشم غره میره تهش میخنده و میگه کلی نامه عاشقونه رد وبدل کردم!!
یادمه یکی بود مشقامو مینوشت برام!
به اونی که عاشق مادرم بوده و مشقاشو مینوشته حق میدم مادرم آفریده شده تا فقط دوسش داشته باشی.
معتقده من بخاطر موهای کوتام و شلخته بودنم و هپلی گشتنم تو خونه اشتباهی تو خلقتم رخ داده و باید پسرمیشدم
چون بویی از ظرافت دخترانه نبردم!
وقتایی که باداداشم پلی استیشن بازی میکنم و عمیقا توبازی رفتم و به مرحله حساسش رسیدم یهو کمرم تیرمیکشه!!
مامانم یه چیزی به اسم کنترل سمتم پرت کرده باز همراه با جملاتی نظبر : قوزنکن! جا این کارا یکم خونه داری یادبگیر
خیرسرت دختری ، ازدخترمم شانس نیوردم والا ، به عمههات رفتی دیگه!!
جملاتی به کارمیبره که معانیشون بامحتواشون فرق داره وچندمنظوره ان!!
نظیر:
-بیا کنارم دوتاچایی بریز بشین پهلوم دوکلوم حرف بزنیم!
یعنی کورنشدی پای اون لب تاب بی صاحابت؟؟؟؟؟؟ پامیشی یانه؟
-دیروز یه دکتری تورادیو میگفت کرم پودر وآرایش واسه پوست بده!
یعنی بااین آرایشت بری بیرون جفت پاتو قلم میکنم بروپاک کن!
- ازصبح گردگیری کردم وظرف شستم خسته شدمها!
یعنی شام و بقیه اش دیگه باتوئه!!
- داییت زنگ زد یکم سرسنگین بود بنظرم !
یعنی باز زندایی افریته ات پرش کردهها!!
- حوصلم سررفته تو هم که نیستی هی راستی خالت زنگ زد!
یعنی باز یه هفته میرم خونه خالت صفاسیتی!!
-مخاطبای تو تلگرامت انگلیسی مینویسی چون کلاسش بیشتره؟؟؟
یعنی همرو فارسی بنویس من بدونم کی به کیه!!
- راستی پسرفلانی چه آقاس چه بااحترام برخوردمیکنه!
یعنی بسنج اگه خوبه برم رومخ ننه اش برات!
- هعی دخترعمت 22سالشه بچه هم داره!
یعنی خاک تو سر ترشیده ات کنم !!
- داداشت نمیدونم چرا ناراحت بود توخودش بود!
یعنی برو باهاش حرف بزن ببین چه مرگشه!
ازاین دست جملات مفهومیزیاد داره.
عاشق فتانه و شکیلا و شماعی زاده اس:))
معتقده علت ازدواج نکردنم رفیقام و کوه رفتنه!
یکی نیس بگه کوه چه ربطی به شوهرداره؟؟
گاهی تو خوابه میرم بغلش میکنم بوسش میکنم تو بیداری میگه نچسب بهم برواونور:/
+ روزت مبارک جون من ، عمرمن ، قلب و سایر بستگان من!